این وبلاگ هر24ساعت آپ(بروز)میشود!؟نظر یادت نره.....
کاشکی میفهمیدی....!
اونکه برای بدست اوردن محبتت
تنش را به تو بسپارد
فاحشه نیست!
و انکه برا به دنبال کشاندنت
تنش را ازتو میدزدد
باکره نیست...
همه می گویند تلخ ترین قسمت هر عشق جدایی است
اما من می گویم تلخ ترین قسمت آن وقتی است که دو نفر عوض می شوند
و به سختی می توانند همدیگر را تشخیص دهند
تازه بعد از آن است که شاید جدایی اتفاق بیفتد و شاید حتی به آن نیازی نباشد
این روزا هر زوج جوونی رو که میبینم دستشون تو دست همه
یاد خودمون میفتم که میتونسیم من و تو ، ما بشیم
اما افسوس...
احساس قشنگیه وقتی بدونی یکی دوستت داره،
هی فلانی!
بازیهایت را سرم در آوردی...
گرفتنیها را گرفتی...
دادنیها را " ندادی "...
حسرتها را کاشتی...
زخمها را زدی ...
دیگر بس است...
چیزی نمانده ...
بگذار آسوده بخوابم ...
محتاج یک خواب بی بیدارم...
نــَفــَـســَـــم بــالا نــِـمیــاد ... , کــِه نـَیـــاد !
ایــن اشــک هـــایِ ســِـزاریـَـنی.. بایـــد سِقــط می شـــدند !
نـِمـــی خواســتَم جــلوی چــشـــمِ او مـُـتولــــِـــد شـــوند ...
رویاهای تو پر از مهربانی است
رویاهایی شیرین
پر از حس پرواز
و لبریز از عشق...
رویایی که در آن لب هایم
تنها لهجه ی بوسه های تو را می فهمد...
رویاهایی ناب
مثل رویــــای داشتن تــــــو
شاید...
اگه کسی رو دوست داشته باشی نمی تونی تو چشماش زل بزنی ...!!
نمی تونی دوریش رو تحمل بکنی ....!!
نمی تونی بهش بگی چقدر دوستش داری ...!!
نمی تونی بهش بگی چقدر بهش نیاز داری ...!!
برای همین عاشقا دیوونه میشن...!!
کســــی چهـ میـــــداند کهـ
امـــــروز چند بار فــــــرو ریختمــ از دیدن کســــی کهـ تنهــــــا لباسشـ شبیهـ تــــــــو بود...
باید بگی : خب دیگه... واسه همیشه خدافظ ...!
یه عالمه حرف بیخ گلوت چسبیده!
یه عالمه اشک توی چشماته!
یه عالمه حسرت توی دلت تلنبار شده...
میشه پرنده باشی اما رها نباشی
میشه دلت بگیره اسیر غصه ها شی
حالا که آسمونم دنیای تازه ای نیست
اون وقت یه جا بشینی محو گذشته ها شی
ترسیده باشی از کوچ اوج و ندیده باشی
واسه یه مشت دونه اهلی آدما شی
تو سایه ها بمونی درگیر سایه ها شی
مفهوم زندگی رو از یاد برده باشی
دلت بخواد دوباره از ته دل بخونی
از ترس ریزش اشک غمگین و بی صدا شی
وقتی تنهاییم دنبال دوست میگردیم
وقتی پیداش کردیم دنبال عیبش میگردیم
وقتی که رفت دنبال خاطره هاش میگردیم
این طوری هست که باز هم تنهاییم...
خسته شدم دیگه دلم یه آغوش میخواد
به دور از لذتها و نامردیهای دنیا
به دور از همه ی بدی ها
مهم نیست کجا باشد چه در قصر و چه در کوچه های بی در و پیکر فقط داشته باشم
شانه هایی مورد اطمینان برای تکیه گاه
آغوشی برای احساس آرامش دیگر نمیکشم در دنیای نامردیها بزرگ شدم
و همه گرگها ی این دنیا که بره ها را می درند در کمین هستند.خسته شدم!!!
اینقدر مرا از رفتنت نترسان ماندن کنار من لیاقت میخواست
ن بهانه میخواهی بروی برو بلند میگویم به درک
اگر "تو" را امتحان میگرفتند،
بی شک من
رتبه اول میشدم
...
بس که تکرار کردم
نامت را در مرور خاطرات!
به ســـــلامتی خــــــودم چــــراشــــو نپـــــــــرس اشکـتـــــــــــــ درمیـــــاد !
عجبــــ وفـــايـــي دآرد اين دلتنگــــي...! تنهـــــاش که ميـــذآريـــي ميــري تو جمـــع و کلّي ميگـــي و ميخنــــدي... بعد کـــه از همه جـــدآ شدي از کـُنـــج تآريکـــي ميآد بيرون مي ايستـــه بغـــل دستــتــــ ... دســتـــ گرمشـــو ميذاره رو شونتــــ بر ميگـــرده در گوشــتـــ ميگـــه: خـــوبــي رفيـــق؟؟!!بـــآزم خودمـــم و خـــودتــــ ...
ϰ-†нêmê§ |