همه می گویند تلخ ترین قسمت هر عشق جدایی است
اما من می گویم تلخ ترین قسمت آن وقتی است که دو نفر عوض می شوند
و به سختی می توانند همدیگر را تشخیص دهند
تازه بعد از آن است که شاید جدایی اتفاق بیفتد و شاید حتی به آن نیازی نباشد
این روزا هر زوج جوونی رو که میبینم دستشون تو دست همه
یاد خودمون میفتم که میتونسیم من و تو ، ما بشیم
اما افسوس...
احساس قشنگیه وقتی بدونی یکی دوستت داره،
هی فلانی!
بازیهایت را سرم در آوردی...
گرفتنیها را گرفتی...
دادنیها را " ندادی "...
حسرتها را کاشتی...
زخمها را زدی ...
دیگر بس است...
چیزی نمانده ...
بگذار آسوده بخوابم ...
محتاج یک خواب بی بیدارم...
نــَفــَـســَـــم بــالا نــِـمیــاد ... , کــِه نـَیـــاد !
ایــن اشــک هـــایِ ســِـزاریـَـنی.. بایـــد سِقــط می شـــدند !
نـِمـــی خواســتَم جــلوی چــشـــمِ او مـُـتولــــِـــد شـــوند ...
رویاهای تو پر از مهربانی است
رویاهایی شیرین
پر از حس پرواز
و لبریز از عشق...
رویایی که در آن لب هایم
تنها لهجه ی بوسه های تو را می فهمد...
رویاهایی ناب
مثل رویــــای داشتن تــــــو
شاید...
اگه کسی رو دوست داشته باشی نمی تونی تو چشماش زل بزنی ...!!
نمی تونی دوریش رو تحمل بکنی ....!!
نمی تونی بهش بگی چقدر دوستش داری ...!!
نمی تونی بهش بگی چقدر بهش نیاز داری ...!!
برای همین عاشقا دیوونه میشن...!!
کســــی چهـ میـــــداند کهـ
امـــــروز چند بار فــــــرو ریختمــ از دیدن کســــی کهـ تنهــــــا لباسشـ شبیهـ تــــــــو بود...
باید بگی : خب دیگه... واسه همیشه خدافظ ...!
یه عالمه حرف بیخ گلوت چسبیده!
یه عالمه اشک توی چشماته!
یه عالمه حسرت توی دلت تلنبار شده...
میشه پرنده باشی اما رها نباشی
میشه دلت بگیره اسیر غصه ها شی
حالا که آسمونم دنیای تازه ای نیست
اون وقت یه جا بشینی محو گذشته ها شی
ترسیده باشی از کوچ اوج و ندیده باشی
واسه یه مشت دونه اهلی آدما شی
تو سایه ها بمونی درگیر سایه ها شی
مفهوم زندگی رو از یاد برده باشی
دلت بخواد دوباره از ته دل بخونی
از ترس ریزش اشک غمگین و بی صدا شی
وقتی تنهاییم دنبال دوست میگردیم
وقتی پیداش کردیم دنبال عیبش میگردیم
وقتی که رفت دنبال خاطره هاش میگردیم
این طوری هست که باز هم تنهاییم...
خسته شدم دیگه دلم یه آغوش میخواد
به دور از لذتها و نامردیهای دنیا
به دور از همه ی بدی ها
مهم نیست کجا باشد چه در قصر و چه در کوچه های بی در و پیکر فقط داشته باشم
شانه هایی مورد اطمینان برای تکیه گاه
آغوشی برای احساس آرامش دیگر نمیکشم در دنیای نامردیها بزرگ شدم
و همه گرگها ی این دنیا که بره ها را می درند در کمین هستند.خسته شدم!!!
اینقدر مرا از رفتنت نترسان ماندن کنار من لیاقت میخواست
ن بهانه میخواهی بروی برو بلند میگویم به درک
اگر "تو" را امتحان میگرفتند،
بی شک من
رتبه اول میشدم
...
بس که تکرار کردم
نامت را در مرور خاطرات!
به ســـــلامتی خــــــودم چــــراشــــو نپـــــــــرس اشکـتـــــــــــــ درمیـــــاد !
عجبــــ وفـــايـــي دآرد اين دلتنگــــي...! تنهـــــاش که ميـــذآريـــي ميــري تو جمـــع و کلّي ميگـــي و ميخنــــدي... بعد کـــه از همه جـــدآ شدي از کـُنـــج تآريکـــي ميآد بيرون مي ايستـــه بغـــل دستــتــــ ... دســتـــ گرمشـــو ميذاره رو شونتــــ بر ميگـــرده در گوشــتـــ ميگـــه: خـــوبــي رفيـــق؟؟!!بـــآزم خودمـــم و خـــودتــــ ...
خـوش بـﮧ حـالــَـتــ ••• فـاحــِشـﮧ •••
بـا تـَنـت بـازے مـے ڪـُنـنـב
نـــَــهـ ::::◄ בلــَتــــ
تنهایی این نیست که هیچکس اطرافت نباشه!
این نیست که با کسی دوست نباشی!
این نیست که آدمی گوشه گیر و منزوی باشی!
این نیست که کسی باهات حرف نزنه!
این نیست که هیچوقت نتونی خوشحال باشی!
این نیست که کسی دوستت نداشته باشه! تنهایی، یه حس درونیه!
تنهایی یعنی "هیچکس نمیفهمه حالت بده ...
پيک ها رفته بالا...
ميگن مستي و راستي...
پس هر کي يه سلامتي بگه...
اون چيزي که ته دلشه، بي رياي بي ريا...
اينم از سلامتي من:
به سلامتي کسي که هيچ وقت نفهميد چقدر دوستش دارم
لــُطفـأ،یـڪ בَقــیقــہ ســُڪوتـــ ...
به احـترام مرگــِ احساساتــِ پاڪ و صــاבقانـہ ام ...
ڪـہ چــہ بـے پروا
براے " تـو " فـבایــشاטּ ڪـَرבَم ...
هــمــديــگــر را فــرامــوش نـکنـيـم
شــايد ســالـهـا بـعـد در گــذر جــاده هــا
بـي تفـــاوت از کـنــار هــم بگــذريــم
و بــگويـيـم آن غــربـيـه چـقـدر شــبيـه خـاطـراتـم بود...!
بعضی زخم ها هست که هر روز باید روشونو باز کنی
ونمک بپاشی
تا یادت نره که سراغ بعضی ادمآ
نباید رفت نباید!!!
בر آטּ لحظـﮧ ڪـﮧ تو ، يعنےِ هستےِ ام را
بـﮧ همسرت مےِ سپرבم
گفتم مراقب باش
جنس ايـטּ جام بلور است
پر از عشق و غـرور است
مباבا بازيچـﮧ شوב
مےِ شڪنـב ..
جـاذبـه ی زمـیـن،سـیـب را... فـرقـی نـمـیـکـنـد؛ سـقـوط! سـرنـوشـتِ دل دادن بـه هـر جـاذبـه ای غـیـر از خـداسـت... بـه جـاذبـه ای مـی انـدیـشـم کـه پـروازم مـیـدهـد: خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا...
خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ی ممنوع ولی لب هایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشد
با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند، نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعر ها
عاقبت با قلم شرم نوشتند ،نشد
بـــا تــوام دخـــتــر جــــان: پسری که از این سرِ شهر میکوبه میاد دنبال تو,
پسری که بدون ترس و محکم, همه جا دستاشو دورت حلقه میکنه,
پسری که اس ام اساش کوتاه هست اما پر احساسه,
پسری که دستات رو تو چراغ قرمزِ خیابونا محکمتر میگیره, ...
پسری که بی هوا برات اس ام اس های غمگین میفرسته,
پسری که تو بیرون رفتنای دسته جمعی ساکت تر از همیشه است,
پسری که وقتی داری حرف میزنی تو صورتت لبخند میزنه,
پسری که موهاتو از جلوی چشمات میزنه کنار,
پسری که وقتی تو خودتی, قلقلکت میده؛
این پسر رو حق نداری اذیت کنی؛ حق نداری....✔
ϰ-†нêmê§ |