به کودکی گفتند: عشق چیست؟ گفت: بازی.
به نوجوانی گفتند: عشق چیست؟ گفت: رفیق بازی.
به جوانی گفتند: عشق چیست؟ گفت: پول و ثروت.
به پیرمردی گفتند: عشق چیست؟ گفت:عمر.
به عاشقی گفتند: عشق چیست؟
چیزی نگفت: آهی کشید و سخت گریست
روی قـلــبــــــــــ♥ــــــــے نـوشـــتــه بـود :
شــکـســــتـــــنــــے اســــت مـواظـــــــب بـاشــــــــیـن
ولـــــــــــے
مـــن روـــے قــلــــــ♥ــــــبــم نـوشــــتـم :
شــکـســ ــــ ـــتـه اســــت , راحــــــــــــــت بـــاشــــیـن
در چشم خیس من آخر چه دیده ای؟
کز آدم و از این عالم بریده ای
باشد... بمان گلم امشب کنار من
از گریه های مرد چیزی شنیده ای؟...
یک وقتایی هست که باید لم بدی یه گوشه
...
جریان زندگیت رو فقط مرور کنی
بعدشم بگی
به سلامتی خودم که اینقدر
..!!!تحمل داشتم
چه فرقی دارد پشت میله ها باشی یا در خیابانهای شهر
در حال قدم زدن وقتی که آرزوهایت در حبس باشند !
بی شک آغوش توازعجایب دنیاست
واردش که می شوم زمان بی معنا می شود
هیچ بعدی ندارد!!!
بی آنکه نفس بکشم روحم تازه می شود
گفتی دهانت بوی شیر میدهد…
و…
رفتی …
آهای عشق من …
امشب به افتخار تو دهانم بوی مشروب، بوی سیگار، بوی دروغ میدهد …
برمیگردی ؟؟
در دادگاه عشق قسمم قلبم بود، وكیلم دلم بود
و حضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان
قاضی نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن
تو اعلام كرد پس محكوم شدم به تنهایی و مرگ
كنار چوبه ی دار از من خواستند تا آخرین خواسته ام را بگویم
و من گفتم به تو بگویند:
♥دوستت دارم♥
کاش مي شد غصه را زنجير کرد
ذره هاي عشق را تکثير کرد
کاش مي شد زخم را مرحم شويم
يار و غمخوار و انيس هم شويم
کاش مي شد بر خلاف سرنوشت
قسمت و تقدير را از سر نوشت
ϰ-†нêmê§ |